السلام علیک یا بنت رسول الله
السلام علیک یا بنت رسول الله
فاطمه جان چه سینه ی پر دردی داشتی هر روزی که می دیدی مردم حرف پدرتان را به باد فراموشی سپرده اند آه بانو چه کشیدی آن روزها که به مسجد مدینه می رفتی و آن منبر و محراب را می دیدی و جای خالی پدر بر دل پر دردت فشار می آورد.
ولی تو خوشحال بودی چون پدر لحظه ی آخر به تو گفته بود بعد از من تو نیز زیاد در این دنیا نمی مانی؛ ولی بانواگر شما بروید دیگر بوی یاس در کوچه های مدینه نمی پیچد. علی تنها می شود ثقلین فراموش می شود و مردم دیگر قرآن مجسم (پیامبر) را فراموش می کنند.
آری بانو؛پدر برای شما قرآن مجسم بود وحال شما قرآن مجسم خود را از دست داده اید . تمام یاد و خاطر پدر از اذهان مردم پاک شده و شما دیگر نتوانستید آن همه جفا را نظاره گر باشید.
چه روزها که چشمه ی چشمانتان بعد از رفتن پدر جوشان بود و اشک همدم بی کسیتان، و کوچه های مدینه همه یاد آور خاطرات شیرین پدر بودند و حال که پدر نیست هیچ چیز نیست.
علی در فراغ رسول خدا می گریست و غم سینه سوز همسرش.
و اینک که زهرا رفته است بعد از او اشک همدم علی شده و علی دیگر پشتیبانی میان این مردم ناکث ندارد.
بی بی جان شما آنگونه غریبانه از بین مردم رفتید و آن قدر دلتان از دست زمانه پر بود که حتی رضایت ندادید هیچ کسی در مراسم تشییع پیکر پامتان حضور یابد جز یاران پاک پدر که بوی عطر محمّدی همراهشان بود.
« بانو شما رفتید و علی ماند و غم تنهایی و اشک و بوی یاس »