زینب آمد تا ما بمانیم
انگار که خورشید امروز در خانه علی طلوع کرده ، درهای لطف و رحمت پروردگار از هر طرف به سوی خانه ی علی باز شده.
کودکی چشم به جهان گشوده؛ زهرای ثانی به دنیا آمد تا زینت پدر باشد و چه خوش باد بر پدری که اینگونه رحمتی به او عطا شده است.
آری؛ زینب زیبایی پدر، مونس تنهایی پدر و همدم روزهای سخت برادرش شد.
و علی سجده ی شکر به جا می آورد که خداوند چنین دختری به او عنایت نموده.
و زینب همان قافله سالار کاروان آزادگان عاشورا ، پرستار مهربان اسرا،بلا گردان حسین و مرهمی بر دل غم دیده ی فرزندان حسین آمد.
همان که چادر خاکی اش نشان از هزاران درد در سینه اش بود و با همان چادر خاکی اسلام را زنده نگاه داشت و اجازه نداد تا حقی از حسین پایمال شود.؛ و با سخنانی که روح شجاعت و دلیر مردی علی(علیه السلام) و عفت زهرا (سلام الله) در آن موج می زد عاشورا را جاویدان ساخت و سرخی خون حسین را سرخ تر کرد.
فدای دل غم دیده و چادر خاکی ات بی بی جان.