فکر نمی کنی دیگه وقتشه که عاشق بشی
میشه خدا رو حس کرد تو لحضه های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی اراده
بی عشق عمر آدم بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد با عشق اداره میشه
عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه س
از لحظه های حوا، هوا میمونه و بس
نترس اگه دل تو از خواب کهنه پا شه
شاید خدا قصه تو از نو نوشته باشه
از نو نوشته باشه
/با عشق متولد شو/ با عشق زندگی کن/ با عشق بمیر/