جمعتون جمعه....

سلام دوستان بالاخره اومدم....اینو یکی از دوستانم داد که بزارم تو وبلاگ شما هم بخونین...البته قلمش شبیه قلم خودمه...بخوونی تایید میکنی! 

جمع همه َجمعه ؟!!

اذان مغربو می گفتن.پا شد تا نمازشو بخونه.تا از دهن نیفته!!! غذارو نمی گما نمازو می گم. رفت وضو گرفتو اومد سر سجادش. خوب حالا که یه تشبیه انداختیم تو متن بذار ادامه بدیم. می خواست جماعت

 بخونه. هر چی باشه

با جمع غذا خوردن کیف بیشتری داره!!! اما هوا کم کم تاریک می شدو او نمی تونست تنهایی به مسجد بره.

یکهو یه فکری زد به سرش. یاد حرف معلم شیمی سال اول دبیرستانش افتاد. یکی از روزای هفته، ساعت سوم که به اذان ظهر می خورد، بااو کلاس داشتن.همیشه اون ساعت  کلاسشو یه رب بیست دقیقه زودتر

تعطیل می کرد.بعد برا اینکه زیاد به بچه ها خوش نگذره!!! اونا رو به نماز اول وقت دعوت می کرد که

"بچه ها چون امام زمان (عج) همیشه اول وقت نماز میخونن پس اگه شمام اول وقت بخونین  نمازتون با آقا می ره بالا " .

 با خودش گفت " چرا تا حالا به ذهنم نرسیده بود، شاید بتونم به امام زمان اقتدا کنم این جوری هم جماعت خوندم هم..... " بعد

به ذهنش رسید " آخه همچین چیزی تو رساله نیومده ، اصلا  یه جور بدعته!!!( قال الصادق: هر که در دین

بدعت گذارد.....) خوب حالا همه چی ام که تو رساله نیومده .خوب عیبی نداره برا اینکه هم خدا راضی

باشه هم بنده ی خدا، نیت فرادا می کنم، ولی تو دلم....."

صبر کرد تا اذان تموم شد. قامت نبست. فکر کرد شاید زود باشه. شما که خودتون بهتر می دونین قبل

از امام جماعت نباید نمازو شروع کرد.اقامه رو خودش آروم خوند.نمی دونست آقا الان کجای این دنیا

داره نماز می خونه؟ چه کسایی الان پشت سرشون نماز می خونن؟از خودش می پرسه" همون 313 نفر یا بیشتر یاکمتر؟...خدا می دونه... من نمی دونم... راستش من چیز زیادی درباره ی آقا نمیدونم...."

به هرحال نیت کرد" سه رکعت نماز مغرب اقتدا می کنم به پیشنماز... نه به امام حاضر...نه غایب...

شوخی شوخی بدعت راه انداختیا!!!حالا فقهی فقهی...سه رکعت نماز مغرب به جا می آورم بر من واجب

(حتی اگه واجبم نبود این یه قلمو خودم واجب می کردم) قربتا الی الله "

توجه :خوندن این قسمت به همه توصیه نمی شه چون اینجا وارد مسائل .... می شویم فقط اونایی که اهلش هستن بخونن:  باورش نشد که سر قامت بستن اشکش جاری شده باشه.آخه دلش شکسته بود. با خودش می گفت"شاید اگه تاحالا ظهور کرده بود لازم نبود این جوری..." اینجا نویسنده کم آورده نمیدونم چه جور نویسنده ایه که اونجایی که باید بنویسه قلمش اعتصاب می کنه با عرض عذرخواهی بقیه شو خودتون هرجور خواستید تصور کنین!!!!!!!!!

نمازشو همین طور ادامه داد.چشمانش بسته بود. وقتی نمازش تموم شدوالله اکبر گفت، چشماشو باز کرد احساس کرد دوروبرش خیلی شلوغه، به دوطرفش نگاه کرد باور کردنی نبود انتهای دو طرف صف دیده نمی شد."شاید همون 313 نفر یا بیشتر یاکمتر؟...خدا می دونه...من نمی دونم...راستش من چیز زیادی............"بعد که پشت سرشو نگاه کرداز فکر اون 313 نفر بالکل اومد بیرون انگار همه ی مسلمونای دنیا اونجا بودن همون یک میلیارد نفر یا بیشتر یا کمتر؟ ...خدا می دونه...من نمی دونم...راستش من چیز زیادی..........."

یاد حرف یکی از دوستاش افتاد،که توی یه اردوباهم دوست شده بودن ، روز آخر موقع خداحافظی دوستش گفت: درسته ماازهم جدا می شیم،ولی هر روز سر اذان وقت ملاقات ماست.

حالا تازه به حرف او رسیده بود. جمع همه ی مسلمونا  َجمعه!!! وقت اذان توی سجاده. این روهم که حتما می دونی که می گن هرجا مومنی نماز بخونه اونجا حکم مسجد رو داره!!!

( حالا اگه یه موقع  خواستی و تونستی بری مسجد نگی فلانی چنین و چنان گفته، یه قپی هم که وسط متن اومدیم

"خوب حالا همه چی ام که تو رساله نیومده" اینو جدی نگیر،متن دله دیگه متن عقل که نیست)

پس بذار یه وعده بذارم تا همدیگرو بتونیم ببینیم و دلمون واسه هم کوچولو نشه:

وعده ما   "درسته ما از هم جدا هستیم ولی هر روز سر اذان وقت ملاقات ماست"     

 یا علی...