سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد با سعادت قمر بنی هاشم

 

میلاد با سعادت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مبارک باد

  arrow152kd.gif
عباس بن على«ع»
فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین«ع»در روز=عاشورا .عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى که شیران از او بگریزند است.(1)مادرش«فاطمه کلابیه»بود که بعدها با کنیه«ام البنین»شهرت یافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج کرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در کربلا در رکاب امام حسین«ع»به شهادت رسیدند.وقتى امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت.کنیه‏اش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوایج و...است.
عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج کرد و از این ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذکر کرده‏اند.
آن حضرت،قامتى رشید،چهره‏اى زیبا و شجاعتى کم نظیر داشت و به خاطر سیماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه کربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسین«ع»و سقایى خیمه‏هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر،غیر از تهیه آب،نگهبانى خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین«ع»نیر بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند(3).
روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار کربلا از امام حسین«ع»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست که براى کودکان تشنه و خیمه‏هاى بى‏آب،آب تهیه کند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و در بازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش قطع گردید و به شهادت رسید.البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همرکاب با سید الشهدا به میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود .عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنکه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسین«ع»آب نخورد و خطاب به خویش چنین گفت:
یا نفس من بعد الحسین هونى‏                                         و بعده لا کنت ان تکونى‏
هذا الحسین وارد المنون‏                                                 و تشربین بارد المعین‏
تالله ما هذا فعال دینى‏
و سوگند یاد کرد که آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‏خواند :
و الله ان قطعتموا یمینى‏                                               انى احامى ابدا عن دینى‏
و عن امام صادق الیقین‏                                               نجل النبى الطاهر الأمین‏
و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:
یا نفس لا تخشى من الکفار                                             و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السید المختار                                                 قد قطعوا ببغیهم یسارى‏
فاصلهم یا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شکننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى که به بالین عباس رسید،این بود:«الآن انکسر ظهرى و قلت حیلتى و شمت بى عدوى».(5) و پیکرش،کنار«نهر علقمه»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد.هنگام دفن شهداى کربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسیار است.تعابیر بلندى که در زیارتنامه اوست،گویاى آن است .این زیارت که از قول حضرت صادق«ع»روایت شده،از جمله چنین دارد:
«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیر المؤمنین و الحسن و الحسین ...
اشهد الله انک مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اولیائه الذابون عن أحبائه...»(6) که تأیید و تأکیدى بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نیز سیماى درخشان عباس بن على را اینگونه ترسیم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فى الجنة کما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة»(7).که در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداکارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینکه:عمویم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد که روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‏خورند و رشک مى‏برند.
عباس یعنى تا شهادت یکه تازى‏                               عباس یعنى عشق،یعنى پاکبازى‏
عباس یعنى با شهیدان همنوازى‏                               عباس یعنى یک نیستان تکنوازى‏
عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏                       یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق‏
جوشیدن بحر وفا،معناى عباس‏                          لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اینگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعة یداه...»(9).
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام‏                  شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم‏
دست من خورد به آبى که نصیب تو نشد                چشم من داد از آن آب روان تصویرم‏
باید این دیده و این دست دهم قربانى‏                    تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم(10)
پى‏نوشتها
1ـلغت نامه دهخدا.
2ـالیوم نامت اعین بک لم تنم‏
و تسهدت اخرى فعز منامها
3ـبحار الانوار،ج 45،ص .41
4ـمعالى السبطین،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص .30
5ـمفاتیح الجنان،ص .435
6ـسفینة البحار،ج 2،ص .155
7ـخلیل شفیعى.
8ـبحار الأنوار،ج 45،ص .66
9ـاى اشکها بریزید،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على علیه السلام.ر.ک:«العباس بن على»،باقر شریف القرشى،214 صفحه،دار الکتاب الاسلامى.
10ـانصار الحسین،ص 105،تنقیح المقال،مامقانى،ج 2،ص .133
فرهنگ عاشورا صفحه 293
جواد محدثى‏
i255fcubeallah8fl.gif
 
 
 
ابوالفضل العباس (ع)
شهید سیدمرتضى آوینى

برادر، اگر من از فیض شهادت در راه خدا برخوردار شدم و به صف اصحاب اباعبداللّه الحسین پیوستم، مبادا بگذارى که جاى من در جبهه خالى بماند. باید بر آن عهد وفادارى که با اماممان بسته ایم استوار بمانیم و عباس گونه وجود خود را وقف استمرار و استقرار ولایت کنیم. برادر، هرگز اجازه نده که اسلحه من بر زمین بیفتد. همه آینده دنیا امروز به ما و آنچه که مى کنیم وابسته است. خداوند بر ما جوانان منّت نهاده و وظیفه تحوّل کره زمین را به سوى آینده روشن قسط و عدل بر عهده ما نهاده است. و برادر، باز هم سفارش مى کنم، مبادا اسلحه من بر زمین بیفتد.
   خدایا چگونه تو را شکر گویم بر این که مرا در این چنین زمانه اى به جهان آورده اى؟ زمانه قیام، عصر بیدارى. در اطراف خود اکنون که انتظار شب را مى کشم، هرجا مى نگرم چشمم به چهره هاى مصمّم جوانانى مى افتد که از نور ولایت حیات گرفته اند و به هیچ چیز جز احیاء مکتب نمى اندیشند. خدایا چگونه تو را شکر گویم؟
   بر فراز آن تپه بلند دروازه قرآن را برافراشته اند. یک طرف سوره «اذا جاء نصراللّه والفتح» را نوشته اند و بر طرف دیگر آیه مبارکه «و جعلنا من بین ایدیهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فاغشیناهم فهم لایبصرون». حاج على در پناه قرآن ایستاده است و بچه ها را روانه خط مى کند. مى دانى که او همین تازگى چشم چپش را در راه خدا از دست داده است و عینک مى زند.
   برادر، من احساس مى کنم هر که از این دروازه بگذرد، از سیطره زمان و مکان خارج مى شود و در محیط عنایت محض قدم مى گذارد. من رفتم برادر، باز هم مى گویم، مبادا سفارش مرا از یاد ببرى.
   روز اول، صبح زود، در کنار پایه هاى بتونى آن پل نیم ساخته، بچه ها با دوشکا و کلاشینکف و آرپى جى به مصاف دشمنى شتافته اند که در پس خروارها آهن پناه گرفته است; اما با این همه، جبهه مقاومت دشمن درهم شکسته و دیگر یاراى ایستادگى ندارد. حکایت ما و دشمن، حکایت مشت و درفش است و ما دریافته ایم که همه قدرت ها در مُشتى نهفته که به راه خدا گره خورده است. اگر انسان پاى در راه خدا بگذارد و بر ترس از مرگ غلبه کند، هیچ قدرتى در برابر او یاراى ایستادگى ندارد.
   فرمانده خط با این که شب را نخفته است هنوز شکر خدا از آنچنان قدرتى برخوردار است که تو گویى هنوز هم روزهاى متمادى مى تواند بدون لحظه اى خواب، قطره اى آب و لقمه اى غذا سر پا بماند. آیا تو از دیدن فرمانده هاى جوان لشکر اسلام به یاد اسامة بن زید نمى افتى و آن لحظه هاى جاودان تاریخ صدر اسلام در خاطرت زنده نمى گردد؟
   گاه گاه بچه ها از لحظه فراغت او سود مى جویند و قوطى کمپوتى به دستش مى دهند که از پاى نیفتد. مبدأ این شور و اشتیاق و قدرت را در کجا باید جستوجو کرد؟ رمز عملیات را به یاد بیاور: یا ابوالفضل العباس ادرکنى. یا اباالفضل العباس ادرکنى.
   بچه ها مى خواهند نفربر فرماندهى دشمن را غنیمت بگیرند و بیاورند. فرمانده خط به پشت خاکریز مى رود که از نزدیک شاهد همه
ماجرا باشد.
   صبح روز اول عملیات بچه هایى که همه شب را درگیر بوده اند هنوز لحظه اى فراغت نیافته اند. این همه قدرت و پایدارى انسان را به شگفت مى اندازد و همین استقامت است که آنان را لایق امدادهاى غیبى خداوند مى گرداند. آنان با آگاهى کامل مى دانند پاى در چه راهى نهاده اند و براى جلب نصرت الهى چه باید بکنند.
   آزادى مهران قدم کوچکى بیش نیست; آینده تاریخ از آنِ ماست.
   صبح روز دوم عملیات، در یکى دیگر از محورها، نیروهاى تازه نفس در زیر آتش سنگین دشمن مى روند تا خط را تحویل بگیرند. هر لحظه سوت خمپاره اى به گوش مى رسد و در کنارت، این سوى و آن سوى، ستونى از دود و خاک به هوا مى رود. موج گرم هوا به صورتت مى خورد و صداى ترکش هاى سردشده را مى شنوى که در اطرافت به زمین مى ریزد. اما در دل ما که جاى خوف و خشیت خداست ترس راه ندارد و همه راز و رمز نصرت الهى در همین نکته نهفته است. اگر بترسى، همه چیز از دست مى رود و از آن پس باید زمین گیر شوى، ذلّت را بپذیرى و از همه آرمان هاى الهى و عدالت خواهانه ات چشم بپوشى. صداى مظلومان را بشنوى و دم بر نیاورى و حتى قطره هاى اشکت را هم پنهان کنى. دشمن مى خواهد تو را بترساند و تو نباید بترسى. بگذار خمپاره ها این سوى و آن سوى تو فرو افتند; تو این آیه مبارکه را بخوان و بگذر: «قل هل تربّصون بنا الاّ احدى الحسنیین؟»
   خیل اسیران پشت خاکریز اول تخلیه مى شوند و در آن جا، دست بسته، با ترس و ذلّت منتظر مى مانند. چاره اى نیست، باید دستهایشان را بست. اما بچه ها وظایف الهى خویش را در برابر اسیران خوب مى شناسند. دیدن بسیجى جوانى که پاى یک افسر عراقى را پانسمان مى کند بیش از هر صحنه دیگرى مى تواند سخن از تحول عظیمى بگوید که در ما رخ داده است.
   دشمن در محاصره است و بچه ها براى درهم شکستن مقاومتش و گرفتن اسرا به آن سوى خاکریزها مى روند.
   روز سوم بر فراز تپه هاى قلاویزان، در بحبوحه آن مصاف سنگین، وقتى از تشنگى دهانت خشک شده است، ناگهان سقاى دشت کربلاست که با آب گوارا سر مى رسد. جان فداى لب تشنه ات یا حسین.